خاطرات متهم ردیف اول...

۳۰
خرداد

دغدغه حمایت از حیوانات فکر هر روز و شب منه.

همونطور که سال هاست دغدغه کمک به انسان ها شده مسیر زندگیم... کل جسمم، روحم، تلاش و دانشم رو تو این زمینه گذاشتم.

اما طی این دو سال، دیدن حیوان آزاری باعث شده کم کم از آدما دور بشم. حتی گاهی ازشون بدم بیاد. از کارهایی که ازشون برمیاد.

از کارهایی که در حق ضعیف تر از خودشون می تونن انجام بدن.

با اینکه تو هدف و مسیر زندگیم لحظه ای درنگ نکردم ولی گاهی رک بگم حالم از بعضی آدما بهم می خوره!

 

تیر خلاص اون خبری بود که پدر سر دختر خودش برید!!! به جرم طبیعی ترین حق یک انسان یا حتی یک جاندار. "عاشقی کردن"

از اون به بعد خبرای دیگه تو فضای مجازی پخش شد...

دیگه نمی دونم چی بگم؟؟ چجور میشه از فرهنگ سازی حرف زد؟ فرهنگ اینکه سگ نجس نیست و  نباید بزنیش که ناینا و ناشنوا بشه! کسی که شعور نداره به غرایز و طبیعت یک انسان احترام بذاره... کسی که حتی بچه از گوشت و خون خودش رو سر می بره... .

لعنت به این دنیا! لعنت به چهره کریه انسانیت!  لعنت به آبرو! لعنت به هرچی که باعث شده ما آدما انقدر پست بشیم.