خاطرات متهم ردیف اول...

۱۵
تیر

تا جایی که تو خاطرمه اغلب اوقاتم یکی بوده که با رفتارای مسخره و حساب نشده اش دنیامو زهر می کرده! تو مهد کودک، کلاس درس مدرسه، دانشگاه حتی خونه و الان هم سرکار!

انگار این سناریو باید هر بار تکرار شه و من از این صحنه تکراری بیزارم!

 

دیروز وقت ناهار با الکل جایی که می خواستم بشینم و ناهار بخورم رو تمیز کردم. غذا و حتی قاشق چنگال و مخلفات همراه غذام رو گذاشتم همونجا که یادم افتاد نون رو یادم رفته. از آشپزخونه رفتم بیرون تا نون از کیفم بیارم. کلا این پروسه دو دقیقه هم طول نکشید. اومدم دیدم یکی از خانوما همه غذا و وسایلم داره هول میده و همونجا تا من دید سریع نشست!!! اصلا این رفتار رو واسه یکی که حتی همسنم هم باشه درک نمی کنم چه برسه به کسی که حداقل 8 سال از من بزرگتره! تو قبل من اومدی اشپزخونه دیدی دارم اونجا رو تمیز می کنم و وسایلم دیدی. همینطور می دونی تعارف ندارم اگر می گفتی دوست داری اونجا بشینی راحت قبول می کردم پس این مسخره بازیا چیه؟؟؟!

حالا این رفتارا سوای اینه که کلا بدون تعارف از غذام برمیداره در حالی که خودش حتی یک تعارف هم نمیکنه و منم از خودش یاد گرفتم تعارفش نکنم!

 

حالا رفتارای زیرابی و مسخره بازیاش که جای خود داره!

کلا کلافه ام کرده دیگه. دارم سعی می کنم نذارم لذت سرکار بودن رو ازم بگیره که فعلا گرفته!