خاطرات متهم ردیف اول...

۱۳
تیر

پرم از شکست ها ، نشدن ها و ضربه هایی که خوردم!

 بی صبری مضحکی این روزهام رو در بر گرفته و نمیذاره آروم بگیرم

و ریختن همه این ها در درونم من دچار تشویش کرده... .

خسته شدم از سورپرایزهای منفی! از اینکه بیدار شم و ببینم وی پی انم وصل نمیشه و برنامه ریزی هام رو بهم میریزه! یا برنامه ای که نوشتم بدون هیچ دلیل منطقی جواب نادرست میده!

از اینکه دوره ای رو در حال گذروندنم و در اثر تحریم ها پیغام این میاد که شما در منطقه ای هستید که اجازه استفاده از این اطلاعات ندارید، متنفرم!

خسته شدم از تحمل غرغرها و حسادت های یک نفر! نفر نزدیکی که امکان نداره بتونم خیلی از مسائل رو ازش پنهون کنم!


و این منم! یک منِ خسته که به شدت به استراحت احتیاج داره ولی نمی خواد کوتاه بیاد! انگار داخل جنگی هستم و نمی خوام کم بیارم!

به حدی که از عمد این روزا رو  بیشتر از روزهای معمولی خودم پر می کنم و نمی خوام این لووپی که افتادم رو متوقف کنم!


دوست ندارم این پرخاشگری، عجله و کم حوصلگی رو... .

هیچی آرومم نمیکنه! حتی چیزایی که قبلا آرومم می کرد!

و این عجله علاوه بر کارهام حتی تو شنا و دو و رانندگی هم تاثیر گذاشته. همش دنبال سرعتم! انگار تو مسابقه ایم که رقیبش معلوم نیست. عاقبتش هم همینطور!

امیدوارم عاقبتش خیر باشه.

گاهی می ترسم.

من نمی خوام در برابر مشکلات کوتاه بیام! حتی اگه باعث شه بیشتر از ارزشش بپردازم!