خاطرات متهم ردیف اول...

کوچولوی دوست داشتنی

چهارشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۷، ۰۷:۱۶ ب.ظ

وقتی شنیدم خانواده اش می خوان بذارنش بیرون خیلی ناراحت شدم!

نگران بودم از پسش برمیام یا نه؟!

کاملا بی تجربه و نگران بودم!

وقتی رفتیم درمونگاه و دیدم چقدر کوچیک تر از عکساشه و چقدر مریضش کردن رحمم بیشتر شد. انگار اصلا یه جای اختصاصی تو احساسم برای اون هم باز شد.

بچه یتیمی که در اثر سهل انگاری ویروسی گرفته بود که احتمال زنده بودنش 50 درصد بود!

وقتی می دیدم صاحبش چجوری حرف میزنه باهاش و سبک رفتار و حرف زدنش نشون از بیخیالی و کم توجهی داره نمی تونم نگم که دلم می خواست بزنمش!

به خودم قول دادم نذارم پیشش بمونه!

آوردیمش خونه...غذا خورد و حالش رو به بهبود شد.

دارو و دکترش مداوم بردیم...

با اینکه خانواده میگن اینجا جاش نیست ولی خواستم تا واگذاری حالش کاملا خوب بشه و اونها هم قبول کردن و کمکمون می کنن...

اما حالا پذیرفتیمش... امیدوارم بتونیم همینجوری نگهش داریم.

یه کوچولوی دوست داشتنی یک ماهه. تافی خانوم