خاطرات متهم ردیف اول...

۱۰
آبان

یه اپ نصب کردم که توش کارهام رو بنویسم.

از وقتی سرکار میرم نمی تونم سررسید سالانه ام ببرم با خودم و اینجوری شد که بعد مدت کوتاهی حس کردم نمی تونم ادامه بدم و با این اپ آشنا شدم.

بلاخره از قدیم گفتن ترک عادت موجب مرض است:)))

هرچند که این عادت  حداقل 6-7 ساله منه ولی تازگیا فهمیدم که به این سر رسید داشتن میگن بولت ژورنال و غیره!!!!

حالا به هرحال امیدوارم با این اپ هم بتونم کنار بیام و برام همون حس سررسیدم رو تداعی کنه....

 

چیزی که این روزا دغدغه امه و تموم سعیم می کنم از پسش بربیام رسیدن به همه کارایی که برام مهمه!

ولی خیلی سخته هم کار تمام وقت داشته باشی؛ هم دعوت دوستات رد نکنی؛ هم ورزش بکنی، هم با خانواده باشی و مراقب سلامتیشون باشی، هم تو بعد پژوهشی کارات ادامه بدی و همکاریت با دانشگاه و استادا قطع نکنی؛ هم از لحاظ علمی مدام آپدیت باشی...هم زبانت تمرین کنی که پسرفت نکنی هیچ جلوتر هم بری.

تازه اینا بخش کوچکی از روزمره های منه. بهش تلاش برای حامی و مادر خوبی بودن واسه فرشته ای که خدا بهمون هدیه داد و ما قبولش کردیم هم اضافه کنم و خیلی چیزهای شخصی دیگه که الان حضور ذهن ندارم یا نمی خوام اینجا بنویسم دیگه تنها چیزی که می مونه همین منم که تموم سعیم می کنم.

 

پ.ن: این همه آمار بازدید یکم خیلی زیاد نیست؟؟؟ :)))) این بار نظرات باز میذارم لطفا حضور بزنین ببینم اینجا جز من کیا تردد می کنن؟ با تچکر :)