خاطرات متهم ردیف اول...

۲۵
ارديبهشت
تقریبا دو ماه از سال جدید می گذره و من به حجم زیادی از اهداف و کارها و وظایفی که دارم نگاه می کنم.
حدود یک هفته است که تقریبا کار مفید خاصی برای رسیدن به هدفم انجام ندادم و حس بدی نسبت به خودم دارم.
حس اینکه یک "من" درونم هی مدام کارهام رو یادآوری می کنه و بی نهایت مشتاق شکوفا شدنه و عاشق تجربه های جدیده و از اینکه بهش توجه نکردم به شدت عصبیه و مدام سرزنشم می کنه .

اما من فقط خسته ام. چون مسئولیت مادری سنگین تر از چیزیه که فکر می کردم. چون خیلی کارهام و مسئولیتام اضافه شده و فقط وقتم برای بلند پروازی های خودم نیست. من فقط برای خودم نیستم! و این رو "من" پرانرژی درونم نمی فهمه!
اما شاید حق با "من" باشه. باید بیشتر مراقب خودم باشم و برای "من" هم مادری کنم.