خاطرات متهم ردیف اول...

۰۶
دی

خب این روزها بیشتر حل شدم تو روزمرگی

 

یک نکته ای که در مورد خودم هم دوست دارم هم ازش بدم میاد نترس بودنمه!

به نظرم کلا این قدرت ریسک پذیری داشتن با گذر سن رابطه عکس داره. و هرچی آدم سنش زیاد میشه این خصلتش کمتر میشه!

به هر حال من انقدر تو موارد حساس نترس هستم که برام مهم نباشه بعدش چی میشه! حرفم راحت می زنم.

چند روزیه مدیر واحد ویارش گرفته به من گیر بده. اگر همه آدما درصدی از مودی بودن رو داشته باشن  ایشون 100 درصدش رو داره. یعنی انقدر مودیه که نمیشه روی تعریف و انقادش حساب باز کرد!!!! حالا این مورد اگر اضافه بشه به کسی که سحرخیز نیست و صبحا رفتارش جوریه انگار ارث پدرش ما بالا کشیدیم که دیگه اوضاع بحرانی میشه!!!

 

خلاصه یک بار بهم گیر دادن بحث نکردم هیچی نگفتم و عذرخواهی و سکوت کردم در صورتی که اصلا معلوم بود هدفش فقط پاچه گرفتنه. فرداش دیدم عین بچه های 5 ساله قهر کرده بهم نگاه نمی کنه با یکی دیگه حرف میزنه میگه که اون شخص به من این حرفا رو بگه! تو جلسه  3 نفری صندلیش می چرخونه پشتش بهم باشه!!!  کفرم بالا اومد خواستم بگم این رفتار تو رو بچه یک ساله من هم نداره خجالت بکش مرد 40 ساله! ناراحتی بگو این اداها چیه فکر کردی لنگ تو ام؟ حیف که هم اتاقیام جلوم گرفتن نذاشتن برم همونجا بهش هرچی لایق رفتارشه بگم!

 

حالا فرداش  اومده بود رفتارش مثل قبل خوب شده بود و محترمانه بود!!!

خدایا ما رو از شر آدمایی که نمی دونن با خودشون  چند چندن چه برسه به ما مصون بداررر

 

پ.ن: اعصاب خوردی هر جایی رو که قرار نیست سر یکی دیگه خالی کنیم....

پ.ن2: غلط املایی اگه دارم ببخشید املام خوب نیست حوصله تمرین هم ندارم.