همراه قدیمیم دیروز شکست!
یه ماگ طرح قهوه که از نظر اعضای خانواده فقط لایق یک جمله "فدای سرت" بود... اما از نظر من دوستی بود که دیگه نمی بینمش!
همراه همیشگیِ من، تو محل کار و تو آزمایشگاه دانشگاه! نشانی از من که همیشه تو کمدم، یا روی میزم بود و وقت هایی که نبودم جایم رو پر می کرد یا جای خالیم رو به رخ می کشید!
حتی روزی که خریدمش رو یادمه... در جواب این پرسش که "می خوای چیکار؟ مگه اون همه نداری؟" گفتم که برای محیط کارم می خوام! در صورتی که اون موقع دانشجوی سال دوم کارشناسی بودم و وقتی برای کار کردن نداشتم.
چه روزهایی بود که به جز لیوانم کسی نمی شناختم:)
یک بار برام گلدونی شد تا ساقه هایی رو ریشه دار کنه و بهشون زندگی بده.
حتی از وقتی تو خونه آوردمش همراه قهوه و دمنوش خوردن هام بود... .
با اینکه یکی از علاقه های قدیمیم ماگ و لیوان های طرح خاص هست و کلکسیونی دارم که بتونه جبران کنه ولی جای خالیش رو هیچ وقت پر نمی کنه!
این لیوان ساده برام خیلی بیشتر از یک ماگ بود و هست! اون یادآور خاطرات دوران ارشد و دوران تلخ و شیرین مخابرات بود و تو بعضی عکس های اون دوران خودنمایی می کنه!
اما نه! من اون تکه های شکسته رو دور نمی ندازم! بهم می چسبونمشون تا تو نقش دوست داشتنی گلدون برام یادگار بمونه.