خاطرات متهم ردیف اول...

۰۸
آذر

به درک که دیشب خواب شب نداشتم!

به درک که زیر دوش حموم زار زدم!

به درک که عین سگ می ترسم!

به درک که همین الانش چشم انتظار حقوق ماه بعدمم!

به درک که طرف منتظره آتو هست بره زیراب بزنه!

به درک همه چیز!

زندگی یعنی همین الان همین لحظه... با تموم وجود شادی می کنم و نمیذارم ناراحتی باهام حرف بزنه.

با وجود ادامه میدم و تمام کارایی که ازم برمیاد تو این دنیا انجام میدم.

مهم نیست چقدر موهام سفید شده! یا از حجم بزرگی هدفم، همون مسئولیتی که به عهده امه پاهام میلرزه!

مهم منم... خانوادمن...دوستامن...

بلند می خندم، میرقصم، تلاشم میکنم، مهربونی می کنم. باقیش با خداست:)