خاطرات متهم ردیف اول...

۲۶
مهر

آخر این خنده کار دستم میده!

معمولا کم خندم میگیره ولی امان از روزی که موضوعی باعث خنده من بشه دیگه بند نمیاد و انقدر می خندم که دلم درد بگیره!

واسه همین هم همکارام میگن خوش خنده ای!

 

چهارشنبه عکس جوونیای یکی از همکارا رو که روی مدرک لیسانسش بود دیدم. وای دیگه نمی تونستم خودم جمع کنم انقدر خندیدم که حد نداشت!!! حتی اینکه تو اتاقمون معاون رئیس بود هم متاسفانه نتونست رو این مسئله تاثیر بذاره! اصلا باورم نمیشد همچین شخصی متین با همچین شخصیتی جدی و باهوش بتونه  زمانی مدل موهاشو اینجوری کنه!

بعد از کار تصمیم داشتیم با چند تا از همکارا بریم اتاق فرار. خیلی خوش گذشت... اولین بار بود که اینجور بازی ها رو میرفتم ولی خوشم اومد. و خاطره خوبی ازمون ثبت شد.

 

پ.ن1: خدایا میشه به همه سلامتی کامل بدی؟؟؟

پ.ن2:خدایا کمکم کن شرمنده نشم:(

پ.ن3: دعا می کنم همیشه برای همه خوشی باشه.