خاطرات متهم ردیف اول...

استرس

يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۱۰ ق.ظ

به طور کلی مواقع ترس یا استرس ناخودآگاه علاقه دارم کتاب نوشته شدم رو بخونم و دوباره بازنویسی و اصلاحش کنم، ایده های جدید برای طرح کتاب جدید بسازم، فیلمای مورد علاقه امو ببینم به هر نحوی برم بیرون کتابا با موضووعات مورد علاقمو بخونم، به گلام برسم... و کلا تو فکر فرو برم و هرکاری ازم برمیاد انجام بدم تا از زیر موضوع استرس زا شونه خالی کنم. انگار یه لاک دفاعی دارم که اینجور مواقع میرم داخلش و درنمیام!!!

اما این همیشه خوب نیست. درسته آدم باید یه موقع هایی از ترس، خودش به سمت موضوعات جالب و آرام بخش بکشونه اما نه همیشه. این راه فقط تو زمانی کارسازه که کاری از دست آدم برنمیاد و اینجوری حداقل حرص نمی خوره و وجود استرس رو نادیده می گیره تا راحت تر بتونه ادامه بده. که البته تو اینجور شرایط من اصلا نمی تونم رو موضوعی جز اون مسئله اعصاب خوردکنی فکر کنم!!!

اما مواقعی که باید با ترسم مواجه بشم و رو بروش وایستم با این طفره رفتنا کار مدام به تعویق میندازم.بلاخره که چی؟

چند وقته خودم زیر ذره بین گذاشتم و متوجه شدم این خصلت دارم و باید براش یه راه چاره پیدا کنم.

کلا یکی از ترسام مسئولیت پذیریه که اتفاقا دلیلش برعکس خیلیا،  مسئولیت پذیریه بیش از حده و ایده آل گراییه!

روی همین حساب کلا نمی خوام مسئولیت بپذیرم:( و از زیربار مسئولیت درمیرم. حالا هر مدل مسئولیتی می خواد باشه! ازدواج-کار-دفاع و...

اما اینطوری نمیشه ادامه داد. نمیشه همیشه اید آل گرا بود. نمیشه بگی من میخوام بهترین بشم بعدا فلان کارو شروع کنم. یا بعد فلان مرحله دفاع کنم و...

نمیشه هم بهترین تو خونه باشی و هم سرکار و هم درس! بلاخره ادمم انرژی و وقت محدودی داره.

باید بتونم با خودم کنار بیام که نمی تونم با وجود کار همیشه همراه مامانم نمی تونم باشم و خیلی مسائل دیگه.

همین الانشم دارم طفره میرم و به جای مواجه شدن با ترسام دارم اینجا دری وری می نویسم!!!



نظرات  (۲)

اوه چه لاکچری و با کلاس میری کتابت رو  بازبینی میکنی؟ :))
میشه بپرسم در چه زمینه ای هست؟
دقیقا این عادت من هم هست و خیلی خیلی مخرب هست توی دوره های جدی زندگی و برای من باعث شده که درجا بزنم مدت طولانی رو
من وقتی میخوام فرار کنم یا کتاب میخونم یا با گوشیم بازی میکنم یا توی اینترنت وقت میگذرونم :|
باید شیجره بزنی توی ترس هات و مستقیم باهاشون دست و پنجه نرم کنی...بطوری که بعد از چند روز میگی عه من از این میترسیدم؟
اینکه هیچی نیست.
امیدوارم که براحتی بتونی این خصلت رو کنترل کنی :)
پاسخ:
آره عزیزم. حدودا 5 سال پیش یه کتاب پلیسی نوشتم چون هرچی می خوندم هیچکی کتاب مورد علاقمو ننوشته بود:))) منم تصمیم گرفتم خودم این موضوع بنویسم. ولی ایرادات نگارشی و یکمم کمبود اطلاعات تخصصی توش بود که هربار می خونم رفعشون می کنم و بهتر میشن.
کاملا درکت می کنم. این خصلت فرار از ترس خیلی جاها به ضررم تموم شده. و میبینم کسی که نمی ترسیده و ادامه داده چقدر عقبتر بوده وولی الان به کجاها رسیده!
ممنون عزیزم امیدوارم تو همم بتونی. دارم روش کار می کنم اگه به نتایج خیلی خوبی رسیدم حتما می نویسم تا بعدا هم ازش استفاده کنم.
باید یواش یواش با ترسا روبرو شد نمیشه وگرنه آدم جا میزنه ;-)
پاسخ:
آره درسته اما یواش یواش خودش میشه طفره رفتن. بهتره آدم خیلی منطقی حساب شده اما همون لحظه با مشکلش مواجه بده. من مشکلم همینه. آروم آروم بدتر آدمو می کشه